جدول جو
جدول جو

معنی تک بلو - جستجوی لغت در جدول جو

تک بلو
شکلک درآوردن با لب و دهان
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تک بانو
تصویر تک بانو
(دخترانه)
بانوی یگانه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تابلو
تصویر تابلو
پرده ای که روی آن تصویر کسی، چیزی یا منظره ای را ترسیم کرده باشند
صفحۀ فلزی یا چوبی که که بر سر در مکان ها، گذرگاه ها، فروشگاه ها و مؤسسه ها نصب می کنند و نام یا اطلاعات دیگری راجع به آن محل را بر روی آن درج می نمایند
کنایه از انگشت نما، کسی که بسیاری از مردم او را بشناسند و به یکدیگر نشان دهند، کسی که به داشتن یک صفت بد مشهور باشد، معروف، مشهور، انگشت کش، شهره، انگشت نشان، مشارٌ بالبنان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تکتلو
تصویر تکتلو
نمدزین، نمدی که زیر زین بر پشت اسب می اندازند، آدرم، آدرمه، ترمه، تکلتو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تک رو
تصویر تک رو
آنکه تنها به راهی برود، کسی که تنها از پی امری برود یا به کاری بپردازد
فرهنگ فارسی عمید
کمربندی که از پشم یا ابریشم ببافند و در یک سر آن تکمه یا مهره و در سر دیگرش حلقه بدوزند و هنگامی که بخواهند به کمر ببندند مهره را در حلقه بیندازند، برای مثال سنگ تک بند قلندر کشتی تجرید را / از پی تسکین به بحر بینوایی لنگر است (جامی- مجمع الفرس - تک بند)
فرهنگ فارسی عمید
(سا)
در تداول امروز تک رونده. خودسر. که توجهی به تصمیم دسته جمعی افراد گروه نکند. سرکشی کننده از عقاید دیگران و این معنی در امور سیاسی و حزبی بیشتر مصطلح و متداول است، در تداول عامه، زن بدکه داخل در دسته و جماعتی یا اداره ای از زنان بد نباشد. زن بد که خود به تنهائی رود به تباهی. روسپی که در خانه عمومی نبود. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
دهی از دهستان چهاراویماق است که در بخش قره آغاج شهرستان مراغه واقع است و 300 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(یَ / یِ)
رشتۀ فرد و یکتا و یگانه. (ناظم الاطباء) ، ورق دارای یک خال در پاسور
لغت نامه دهخدا
(تَ بَ)
اصطلاح ورق بازان در بازی ورق. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) ، در صحافی، در تداول لت در جزوه و کتاب، و آن ورقی است خارج از صفحات متصل یک فرم چاپی که در اول یا وسط کتاب و جزوه افزایند بخاطر افزایش بر مطالب یا جبران افتادگی مطالب لازم کتاب یا جزوه
لغت نامه دهخدا
(تَ بُ)
دهی از دهستان گورائیم است که دربخش مرکزی شهرستان اردبیل واقع است. کوهستانی است و367 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
پرده، پردۀ نقاشی، نمایش یاتصویربرجسته: تابلونویس، تابلوسازی، تابلو نویسی
لغت نامه دهخدا
(تَ)
مرکّب از: تک = واحد + لو = خال، نامی است که در ورقهای بازی به آس که یک خال دارد نهند
لغت نامه دهخدا
(تَ کَ)
دهی از دهستان نازلو است که در بخش حومه شهرستان ارومیه واقع است و در حدود 120 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تک برگ
تصویر تک برگ
اصطلاح ورق بازان در بازی ورق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تابلو
تصویر تابلو
نمایش یا تصویر برجسته، پرده نقاشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یک لو
تصویر یک لو
ورق دارای یک خال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یک لو
تصویر یک لو
ورقی که یک خال داشته باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تابلو
تصویر تابلو
((لُ))
صفحه نقاشی، تخته ای سیاه یا سبز در کلاس درس، صفحه ای از جنس فلز، پلاستیک... که نام یا مشخصات محلی روی آن قید شده باشد، بسیار متمایز و مشخص
فرهنگ فارسی معین
تک وپو، تقلا، تکاپو، تلاش، کوشش
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تکاپو، تاخت، تلاش، تقلا، کوشش، جهد، سعی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
سر بر آوردن از خاک، جوانه زد
فرهنگ گویش مازندرانی
پادراز، کشیده قامت
فرهنگ گویش مازندرانی
جر و بحث بگو مگو
فرهنگ گویش مازندرانی
نوک، لبه
فرهنگ گویش مازندرانی
کیسه ی پر از محصول که سرش دوخته شده باشد، لب دوخته، خفقان
فرهنگ گویش مازندرانی
زبان داری
فرهنگ گویش مازندرانی
خورده، چشیده، دهن زده
فرهنگ گویش مازندرانی
تک پلو
فرهنگ گویش مازندرانی
نزدیک دهان
فرهنگ گویش مازندرانی
هر عدد برگ درخت
فرهنگ گویش مازندرانی
گل آتش، اخگر
فرهنگ گویش مازندرانی
از قلاع قدیمی در رامسر که به احتمال مارکوه امروزی است
فرهنگ گویش مازندرانی
سرزبانی، لب به لب، لبه ی دهان
فرهنگ گویش مازندرانی
دهان بند، دهان بندی که برای پیشگیری از ورود گرد و غبار به
فرهنگ گویش مازندرانی